تابستون یه جوراییه مخصوصا تاریخای بین ۱۴ تیر تا ۲۷ش...خاطره انگیزناکه و من هم که...که...من هم دیگه
و من هم که دیگه...خب دلم میتنگه...یادم میفته...یادم نمیفته...اما دیگه عصبانی نمیشم اخیرا...ممکنه یه جورایی بشم که جور ناراحت کننده ای هست اما عصبانی نه...
این وسط...
الان پسری ۱۷-۸ ساله از دوستان قدیمی چت داره روابط Gf Bf شون رو برم تعریف میکنه و من می شوم...پس یا من مدت زیادی خنگ بودم....... تازه دارم می فهمم که نه بابا تو هم....
چه میدونم شاید کوچولوتراز ماها روشون زیادتر شده...عجـــــــــــــــــــــــــــب!!
اون وسط!!!(یعنی این وسط تموم شد)
و دارم فکر میکنم که حوصله ندارم دوباره یکی دیگه...پس اصلا نمی خوام....یعنی کافیه اتفاقی اندازه یه میلیمتر بیفته...همش تقصیر این دخترست بابا تازه داشتم زندگیم رو میکردم یه نفری...
گناه دارم!
فکر کنم لازمه صحبتی با تو بدارم...هر چند که جوابی نمیدی باز هم خودم باید یه سری دیگه بد بخت بشم که آخر بفهمم کجا اشتباه کردم...
امروز همین طوری که هنوز دلم داشت شور میزد یه لیوان شکستم(عمدی نه ها) و خوشحال شدم...قضا بلا بوده حتما...خوب شد شکست!
سمینار خوب بود؟!
بات حتما حرف میزنم...
مواظب خودت باش!
خب...
میگم که چه خوبه یادت رفته بیای اینجا...منم خوب چرت و پرتام رو می نویسم تا در آینده بهشون بخندم...اگر گریه نکنم....
البته گفتم ۱بار صدات کردم اما یه ذره بیشتر از ۱بار....
و البته نمیدونم چرا همش دلم برات شور میزنه....نمیدونم...یعنی خوب شد انلاین دیدمت...
آروم شدم حداقل تا وقتی بودی...
میدونی آخه هی فکر می کنم که شاید تو....شایدم نه......هیچوقت نبودی اینجوری که من فکر میکنم...فکره دیگه....منم الکی نگران بشو هستم شاید...
..........
اون بالایی هم احساسی بود نا نوشتنی...
مواظب خودت باش...